
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۳۵
۱
بدان امید که ناگه ببینم آن رویش
به هر بهانه برم روزگار در کویش
۲
ز شوق دیدن خالش کشیم ناله و آه
من شکسته چها می کشم ز هندویش
۳
کشیده نیل بر ابرو ز بهر چشم بد او
نظر کنید چو نو شد هلال ابرویش
۴
به کوی خویش دهد صد هزار سر بر باد
ز بام قصر چو افتد نظر به هر سویش
۵
دگر امید خلاصی مدار در عالم
دلا شدی چو اسیر کمند گیسویش
۶
چه جای من که دل از زاهدان گوشه نشین
به سحر می برد آن غمزه های جادویش
۷
به سر ندارد از آن مه، به سر رود صوفی
به کوی او به تمنای دیدن رویش
نظرات