
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۴
۱
جستم بسی و سعی نمودم، به هیچ باب
یاری نیافتم به جهان بهتر از کتاب
۲
غیر از صراحی می صافی و روی خوب
گر خسرو زمانه بود زو کن اجتناب
۳
آمد خیال دوست مرا دوش در نظر
چون من که دید در همه دنیا شب آفتاب
۴
در دل نشسته مهر رخ او به جای جان
آری، چو جای گنج بود منزل خراب
۵
هجران آن نگار عذابی است بس الیم
با دیدن رقیب عذابی است بر عذاب
۶
در دور چشم مست و لب می فروش او
زهاد شهر روزه گشادند از شراب
۷
در چنگ غم بساز تو امروز صوفیا
از حد گذشت ناله ز آه تو چون رباب
نظرات