
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۴۳
۱
گل جمال تو خواهم بهار را چه کنم
به پیش زلف تو من سبزه زار را چه کنم
۲
اگر نهان کنم از خلق عشق آن مه را
فغان و آه دل بیقرار را چه کنم
۳
چمن اگر چو نگارست تازه و خرم
چو ساعد تو نبینم نگار را چه کنم
۴
مرا که سیب زنخدان یار می باید
به صحن باغ تماشای نار را چه کنم
۵
اگر روم ز دیارش من این زمان، تا صبح
ازین دیار روم درد یار را چه کنم
۶
شدست دیده مرا در غم تو چون جیحون
بیا بگوی لب جویبار را چه کنم
۷
رقیب را نتوان دید بی رخش صوفی
چو رفت گل ز چمن زخم خار را چه کنم
نظرات