
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۴۹
۱
خاک...
...نیست در سر من
۲
مرا...
...یارست در برابر من
۳
ز عشق...
... چه ضرورست ای برادر من
۴
نهان چگونه کنم...
چون لب خشک است و دیده تر من
۵
نثار خاک قدمهای این...
به هیچ جا نرسد تحفه محقر من
۶
جفای چرخ و فراق ترا و جور رقیب
درین زمان چه کند این دل صنوبر من
۷
چو غیر عشق ندارد درین جهان صوفی
اگر تو صاحب دردی ببین به دفتر من
نظرات