صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۶۱

۱

دل از ما برد آن شوخ و روان کرد این زمان پهلو

چرا کرد ای مسلمانان زیار مهربان پهلو

۲

به روی او برابر کرد ماه چارده خود را

تهی کرد او شب دیگر ببین بر آسمان پهلو

۳

به سوی من کند پشت و دعاگو را دهد دشنام

مرا می دارد او آری میان عاشقان پهلو

۴

زند پهلو به مسکینان رقیب از غایت نخوت

بگو او را تو آن ساعت چو گویی بر خزان پهلو

۵

چنان در عشق آن مهوش ضعیف و لاغر و زارم

که از روی قبای من توان دیدن عیان پهلو

۶

پیاده بر سر راه توام ای شهسوار من

اگر رحمی نمی آری مزن بر ناتوان پهلو

۷

میاور بر دل صوفی جفا افزون ز عشاقان

مگر او چرب‌تر داند مرا از دیگران پهلو

تصاویر و صوت

نظرات