صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۶۲

۱

گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی

از صومعه دل میل نکردی به کنشتی

۲

خرم دل آن کس که میسر شود او را

یاری و صراحی شراب و لب کشتی

۳

گو بر سر خم می گلنار بمانید

سازید چو ا زخاک من غمزده خشتی

۴

گر ره به سر کوی تو بردی دل زاهد

سودای بهشت و هوس حور بهشتی

۵

ما را نرسیدی شرف عشق به عالم

کردست قضا در گل آدم نسرشتی

۶

بر مهر تو دارم دل و غمهای رقیبان

حیف است که همخانه خوبی شده زشتی

۷

جز نقش خیال تو نبودی به ضمیرش

هر شعر که صوفی ستم دیده نوشتی

تصاویر و صوت

نظرات