
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۹
۱
رحمی، رحمی که از کنارم
رفتی تو و کشت انتظارم
۲
هر چند که تیره روزگارم
صد شکر پسند طبع یارم
۳
هر دم بهوای تیغش از جیب
چون شمع سر دگر برآرم
۴
از سوختنم گزیر نبود
در گلشن روزگار خارم
۵
چون غنچه چیده نیست هرگز
پروای خزان غم بهارم
۶
در بستر غم شب جدائی
می نالم و همدمی ندارم
۷
زحمت ندهم بچاره سازان
کز چاره گذشته است کارم
۸
شد آب و زدیده ام روان شد
از آتش عشق جسم زارم
۹
گیرم که طبیب دوست بخشد
از کرده خویش شرمسارم
نظرات