
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۱
۱
مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را
بر ما اگر ببخشی وقتست وقت یارا
۲
چون ریختی بخواری خون مرا بزاری
برتر بتم گذاری کافیست خون بها را
۳
شه خفته و بدرگاه خلقی ز دادخواهان
غفلت ز دادخواهی خود چیست پادشا را
۴
چون رحمت تو گردد افزون ز عذر خواهی
هر چند بیگناهم عذر آورم خطا را
۵
محمل نشین ناقه، ای ساربان بگو کیست
کز ناله میچکد خون در کاروان درا را
۶
از درد خود گشایم کی لب بر مسیحا
هم درد تو فرستی هم تو دهی دوا را
۷
هر چند ما خموشیم ای چرخ بی مروت
حدی بود ستم را اندازه ای جفا را
۸
بیگانه ز آشنایان گر گشته ام عجب نیست
بسیار آزمودم یاران آشنا را
۹
ما و طبیب تا چند مخمور در خرابات
اعطوالنا حیو یا ایهاالسکارا
نظرات