
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۱
۱
ز هجرانت سخن هرشب که با دل در میان دارم
ز سوز عشق همچون شمع آتش بر زبان دارم
۲
به سان بلبل تصویر عمری شد که از حسرت
نه پروا از گرفتاری نه ذوق آشیان دارم
۳
به محنت مبتلا گشتم در آغاز جوانیها
بهاری چون گل رعنا در آغوش خزان دارم
۴
ندارم همچو گل دلتنگیی از بهر مشت زر
به کف همچون صدف گوهر برای دیگران دارم
۵
طبیب از بس دلم آزرده است از چشم میگونی
به خون آغشته مژگانی چو شاخ ارغوان دارم
نظرات
عارف