
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۴
۱
شب شد که شکوه ها ز دل تنگ برکنیم
نالیم آنقدر که جهان را خبر کنیم
۲
نشنیده ایم بوی وفا چون درین چمن
با چشم تر چو قطره شبنم سفر کنیم
۳
پرسد اگر کسی زدل ناتوان ما
آهی زدل کشیم و سخن مختصر کنیم
۴
تا می توان ز خون دل داغدار خویش
چون لاله در قدح می بی دردسر کنیم
۵
تا در بساط دیده نمی هست چون صدف
کی چشم خود سفید به آب گهر کنیم
۶
غمگین مباش کز جگر آتشین طبیب
آهی کشیم و چاره دامان تر کنیم
نظرات