
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۵
۱
گذارد کی مرا سودای عشق از جوش بنشینم
که با دل در سخن باشم اگر خاموش بنشینم
۲
زبان انداخت از پا شمع محفل را همان بهتر
چو شاخ گل درین گلشن سراپا گوش بنشینم
۳
مرا نعل است در آتش ز شوق خاکساریها
چو ماه نو اگر با آسمان همدوش بنشینم
۴
طبیب از بزم عشرت سرگران گشتم خوش آن محفل
که نوشم باده از خون دل و خاموش بنشینم
نظرات