طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شمارهٔ ۱۲۳

۱

نیست مهر تو متاعی که به جان بفروشم

گرچه ارزان خرم این جنس و گران بفروشم

۲

منم آن قدرشناسی که اگر مهر ترا

بفروشم به دو عالم به زیان بفروشم

۳

دل‌گران نیستم از درد غمت تا آسان

اینچنین درد به درمان گران بفروشم

۴

ای دل از ما مطلب صبر که در رشته عشق

آشکارا خرم این جنس و نهان بفروشم

۵

شادم از جور تو چندان که بدین دست تهی

گر فروشم به کسی دل‌نگران بفروشم

۶

کارم افتاد به بیداری شب‌ها آن به

که به راحت‌طلبان خواب گران بفروشم

۷

بس ملولم من ازین گفت و شنید آن بهتر

بخرم گوش گرانی و زبان بفروشم

۸

مشو این خواجه خریدار طبیبش که مراست

کی من این بنده شایسته گران بفروشم

تصاویر و صوت

نظرات