طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شمارهٔ ۱۳

۱

ز چشم خون‌فشان خویش دارم چشم از آن امشب

که از اشکم روان سازد به کویش کاروان امشب

۲

مگر در بزم ما آن آتشین‌رخسار می‌آید

که ما را همچو شمع افتاده است آتش به جان امشب

۳

به عزم رقص در محفل کمر چون بست می‌گفتم

که یک عاشق نخواهد برد جانی از میان امشب

۴

تپیدن‌های دل از حد گذشت امید آن دارم

که تیر ناز او را سینه‌ام گردد نشان امشب

۵

نباشد فرصت حرفی ز جوش گریه‌ام ورنه

شکایت‌ها بسی دارم ز بخت سرگران امشب

۶

عیان شد زنده‌رودی هر طرف از چشم گریانم

طبیب افتاده‌ای دیگر به فکر اصفهان امشب

تصاویر و صوت

نظرات