
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۳۰
۱
هر کرا یاری برای خویشتن
ما و یار بیوفای خویشتن
۲
تا به کی در بزم خاص اغیار را
میتوان دیدن به جای خویشتن
۳
محفلم را مطربی درکار نیست
بیخودم از ناله های خویشتن
۴
آشیانی دیدم از هم ریخته
یادم آمد از سرای خویشتن
۵
تا زدم در کوی رسوائی قدم
سرمه کردم خاک پای خویشتن
۶
ناصحم گوید که ترک عشق کن
می زند حرفی برای خویشتن
۷
کعبه را سنگ نشان دیدم طبیب
تا شدم خود رهنمای خویشتن
نظرات