طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۳

۱

از سر کوی تو دردا که من دلنگران

بایدم رخت سفر بست بکام دگران

۲

بس فرو مانده ام ای خضر خدا را مددی

کاروان رفته و وامانده ام از همسفران

۳

خود گرفتم که میسر شودم دولت وصل

چه توان کرد بمحرومی حسرت نگران

۴

در دیاری که ملک خود ستم آغاز کند

دادخواهان بکه نالند زبیدادگران؟

۵

بلبل و گل نه اگر جرعه کش یک جامند

آن چرا نعره زنان آید و این جامه دران

تصاویر و صوت

نظرات