
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
خفتن نتوان درین گلستان
از ناله شب نخفته مرغان
۲
ای شب نه غم منی خدا را
تا چند نمیرسی به پایان
۳
من مانده و همرهان روانه
من خفته و کاروان شتابان
۴
هستم ز تو من به جان خریدار
دردی که نمیرسد به درمان
۵
جویند و چه سود چون نیابند
روزی که شوم ز دیده پنهان
۶
من گریهکنان نشسته غمگین
تو خندهزنان گذشته شادان
۷
دردی دارم طبیب کآن را
نتْوان گفت و نهفت نتوان
نظرات