
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۱
۱
دارم به چمن چه کار، بی تو
نشناسم گل زخار، بی تو
۲
فریاد که خوش فرو گرفته
ما را غم روزگار بی تو
۳
یعقوب صفت جهان روشن
در چشم منست تار بی تو
۴
چون دیده روز نیست چشمم
وقف ره انتظار بی تو
۵
چون شمع سر مزار، گیرم
از بزم طرب کنار بی تو
۶
دارد بلبل هزار افسوس
در هر سر شاخسار بی تو
۷
چون نقش قدم طبیب از ضعف
افتاده به رهگذار بی تو
نظرات