
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۴
۱
آرد شبیخون چون هجرت ای ماه
گیرد بلندی شبهای کوتاه
۲
مجنون محزون گریان به وادی
لیلای سرخوش خندان به خرگاه
۳
از میوه تو ای نخل سرکش
ما را چه حاصل با دست کوتاه
۴
مگشای محمل درین گذرگه
کشتی میفکن در این خطرگاه
۵
گر زلتی رفت با دوست میگوی
ورحاجتی هست از دوست میخواه
۶
گریان تو منشین بنگر درین باغ
خندیدن گل بر عمر کوتاه
۷
گویا که دارد پیغام و صلی
پیکی شتابان می آید از راه
۸
تو مست خواب و از یارب من
آمد بیارب مرغ سحرگاه
۹
کاهید جان را عشق طبیبم
آگاهیش نه زین عشق جانکاه
نظرات