
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۹
۱
از باده عشرت تو و رخسار چو ماهی
وز شرم محبت من و دزدیده نگاهی
۲
عادت بستم کردی و ترسم که مبادا
وقتی ز دل سوخته ای سرزند آهی
۳
گر عشق تو بگداخت تنم را عجبی نیست
با شعله آتش چکند مشت گیاهی
۴
آن بلبل خونین جگرم من که درین باغ
جز بال و پر سوخته ام نیست پناهی
۵
در بادیه عشق بجائی نبری راه
تا در گرو دوری ونزدیکی راهی
۶
دیگر دل پر داغ طبیب از که غمین است؟
کز جوش سرشگم نبود فرصت آهی
نظرات