
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
بساقی گفت در میخانه مستی
بدستی ساغر و مینا بدستی
۲
که عهد دوستی با ما نگارا
چرا بستی و بی موجب شکستی
۳
بپرس از ما که واپس ماندگانیم
براحت ای که در منزل نشستی
۴
عماری کش مرو چندان شتابان
کنون چو محملش بر ناقه بستی
۵
مگر آن دل شکن آمد که از دل
بگوشم آمد آواز شکستی
۶
بشارت باد خاصان حرم را
که عزم تو به دارد بت پرستی
۷
مگر با یار می خوردی که از شوق
طبیب امشب نه هشیاری نه مستی
نظرات