
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۵۹
۱
رفتند همرهان و تو در فکر منزلی
آه این چه غفلتست دریغا که غافلی
۲
از دود آه سوختگان باش برحذر
اندیشه کن مباد نهی داغ بر دلی
۳
مشکل ز کار تا نگشائی تو، خلق را
مشکل ترا ز کار گشایند مشکلی
۴
کشتی فکنده ایم بدریای بی کنار
ما را مگر بگوش رسد نام ساحلی
۵
حسرت مراست روی تو در پرده حجاب
خوش بی حجاب آنکه در آئی بمحفلی
۶
از دشت جای خار ز بس گل دمید طبیب
از دیده خون ببار بدنبال محملی
نظرات