
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۳
۱
مشکل که دهد دست مرا با تو وصالی
تو نخل برومندی ومن خشگ نهالی
۲
ما را که بجز دست تهی نیست بضاعت
اندیشه وصل تو؟ تمنای محالی!
۳
آن نیست که پیوسته کنم وصل تمنا
گر ماه بماهی بود و سال بسالی
۴
جانکاه تر از هجر تو نومیدی وصلست
ای کاش که میداشتم امید وصالی
۵
از جلوه شوخی دهدم یاد و خروشم
بینم چو درین دشت خرامنده غزالی
۶
کامی که مرا از دو جهانست سه چیزست
کنجی و حریفی دو سه و صحبت حالی
۷
از خامه فشانی طبیب اینهمه گوهر!
این کلک گهربار مبیناد زوالی
تصاویر و صوت

نظرات