
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۴
۱
مسلمانان مرا حال تباهی
بود از گردش چشم سیاهی
۲
قدش سروی ولی پاینده سروی
رخش ماهی ولی تابنده ماهی
۳
بیان گرنیست ما را هست اشگی
زبان گر نیست ما را هست آهی
۴
تویی حاکم منت فرمان پذیری
تویی سلطان منت فریاد خواهی
۵
منم آن ناتوان صیدی که صیاد
کشاند هر دمش تا صیدگاهی
۶
محبت را گواه آرم اگر تو
زمن خواهی درین دعوی گواهی
۷
طبیب این سینه گرمی که داری
عجب کز تربتت روید گیاهی
تصاویر و صوت

نظرات