
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۱۷
۱
از غم لیلی به وادی گرچه مجنون میگریست
گر رموز عشق دانی لیلی افزون میگریست
۲
رفته در محفل سخن از آتشینرویی که دوش
شمع را دیدم که از اندازه بیرون میگریست
۳
خون ز چشم آشنا میریخت در بزم وصال
وای بر بیگانه کآنجا آشنا خون میگریست
۴
آه دردآلود را در دل نهفتم شام هجر
آسمان از بس که از بیم شبیخون میگریست
۵
دیده خونبار ما بود آنکه در محفل طبیب
هر زمان در حسرت آن لعل میگون میگریست
تصاویر و صوت

نظرات