
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۲
۱
درماندگی خود به که گوییم خدا را
سلطان ندهد گوش به فریاد گدا را
۲
گویند که هر تیرهشبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را
۳
گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم
کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را
۴
از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق
زین بیش مکن خون به دلم شرط وفا را
۵
با حسن تو حسن دگران را چه نمایش
کی در بر خورشید بود جلوه سها را
۶
گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما
عمریست که در هجر تو جان داد نگارا
تصاویر و صوت

نظرات