طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شمارهٔ ۲۱

۱

دیگر دلم خدنگ جفا رانشان شدست

جرمی ز من مگر بتو خاطرنشان شدست؟

۲

بی وعده آمدی که زشادی شوم هلاک

دل در گمان که یار بمن مهربان شدست

۳

پاکست دامنش ولی از اختلاط غیر

حق با دل منست اگر بدگمان شدست

۴

تا بسته باز رخت سفر، در قفای یار

صد کاروان اشگ ز چشمم روان شدست

۵

بی مهر دیگران ونکویان طبیب را

ترسم گمان کنند که چون دیگران شدست

تصاویر و صوت

نظرات