
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۲۳
۱
از حال ما چه پرسی ای بیوفا که چون است
دارم دل خرابی از غصه تو خونست
۲
از شغل می پرستی بازم مدار ناصح
چون عشق کامل افتاد همسایه جنونست
۳
هرگز بدل ندارم کین از جفای دشمن
در وی درو نماند این کاسه سرنگونست
۴
دارد طبیب عشقی پیداست از سرشگش
از پرده دل آید اشگی که لاله گونست
نظرات