طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شمارهٔ ۴

۱

چو خواهم با سگانش گرم سازم آشنائی را

رقیب از رشگ آرد در میان حرف جدائی را

۲

ز گلشن می رود آن شوخ بی پروا و می ترسم

که با گل تازه سازد باز عهد بی وفائی را

۳

نه از رحمست اگر آید بسر وقتم، که می خواهد

شوم گریان چو آرد بر زبان حرف جدائی را

۴

شبی آن ماه طلعت گر شود محفل فروز من

کند در یوزه خورشید از چراغم روشنائی را

۵

مبادا یابد از ذوق اسیری آگهی هرگز

گرفتاری که از دام تو می خواهد رهائی را

۶

طبیب از خلق رسم مردمی خواهی چه حالست این

که از بیگانگان خواهی طریق آشنائی را

تصاویر و صوت

نظرات