
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۵۲
۱
دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد
بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد
۲
نگاه گرم برویت که می تواند کرد
چنین که روی ترا شرم در میان دارد
۳
گر از بهشت برین دور داردم غم نیست
مباد دورم از آن خاک آستان دارد
۴
بیا بشکور ما ای که عافیت خواهی
دیار ما نه زمین و نه آسمان دارد
۵
بحیرتم که ز وادی گذشت یار و طبیب
هنوز چشم بدنبال کاروان دارد
تصاویر و صوت

نظرات