
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۶۷
۱
گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد
کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد
۲
از غمت ای گوهر نایاب در بحر وجود
سر فرو هر کس به جیب خویش چون گرداب برد
۳
باده عشرت نمی نوشد ز جام آفتاب
هر که از پیمانه دل لذت خوناب برد
۴
می توان برد از ریاضت در حریم وصل راه
رشته در آغوش گوهر ره زپیچ و تاب برد
۵
بی تو در گلشن فغانم بسکه با غم آشناست
شبنم بیدار را در بستر گل خواب برد
۶
دشمنان را دل مگر سوزد بحال من طبیب
روزگار آخر مرا از خاطر احباب برد
تصاویر و صوت

نظرات