
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۷۱
۱
مائیم و فراق دیده ای چند
بار غم دل کشیده ای چند
۲
وارسته زنام و فارغ از ننگ
از دام بلا رمیده ای چند
۳
از شور جنون بکوه و صحرا
سیلاب صفت دویده ای چند
۴
از بخت سیه ز زندگانی
چون شمع، طمع بریده ای چند
۵
صدبار بکوچه ملامت
چون اشگ بسر دویده ای چند
۶
در گوشه غم هزار ناله
از پرده دل شنیده ای چند
۷
از باده عشق گشته سرمست
در میکده آرمیده ای چند
۸
از بیم فریب عقل بر خویش
افسوس جنون دمیده ای چند
۹
ازمزرع عشق دانه خورده
از دام هوس رمیده ای چند
۱۰
پیراهن خود برنگ لاله
در خون جگر کشیده ای چند
۱۱
افسوس طبیب روزگارت
شد تیره ز نور دیده ای چند
نظرات