طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

شمارهٔ ۸۲

۱

زبامی چو بینم که ماهی برآید

به یاد توام از دل آهی برآید

۲

زدل هر دمم گرنه آهی برآید

کی از کنج چشمش نگاهی برآید

۳

ندارد ملک چون سرداد خواهان

چه از ناله دادخواهی برآید

۴

بسی تیره روزم، بود کز کناری

شبم را فروزنده ماهی برآید

۵

خوشم با جفایش دلی چون شکیبم

که نپسندد از سینه آهی برآید

۶

زمردم نهان ریز خونم مبادا

که فردا بقتلم گواهی برآید

۷

بود کز تو ای ابر رحمت زخاکم

گلی گر نروید گیاهی برآید

۸

رسد آنچه بر ما ز فیض گدائی

که از همت پادشاهی برآید

۹

بتاج شهان گرزند خنده شاید

گلی گر ز طرف کلاهی برآید

۱۰

بود گر امید وصالی چه پروا

به هجران اگر سال و ماهی برآید

۱۱

ز بس ناتوانی، طبیب جفاکش

ز دل ناله‌اش گاه‌گاهی برآید

تصاویر و صوت

نظرات