
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۸۴
۱
میرود از خویش دل چون دیده حیران میشود
ای خوش آن عاشق که محو روی جانان میشود
۲
دور از انصافست کز بهر دعا برداشتن
آشنا دستی که با چاک گریبان میشود
۳
از شکفتن میرود بر باد گلهای چمن
گریه میآید مرا بر هرکه خندان میشود
۴
در جهان بخت سیه روشندلان را لازمست
تیره چون گردید شب اختر نمایان میشود
۵
ابر میگردد سفید از ریزش باران طبیب
خانه دل با صفا از چشم گریان میشود
نظرات