
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۸۷
۱
گفتی از جور فراقت چه به من میگذرد
آنچه از باد خزانی به چمن میگذرد
۲
خونم از شوق به جوش آمده ای همسفران
تا کجا حرف عزیزان وطن میگذرد
۳
به سراغم همهجا گریهکنان میآیی
گر بدانی که به غربت چه به من میگذرد
۴
طرفه راهیست ره عشق که هرکس سر کرد
از غم جان و ز اندیشه تن میگذرد
۵
لب ز افسانه فروبند که در محفل عشق
سخن آنجا همه از تیغ و کفن میگذرد
۶
بگذرد بر دلم از یاد وطن آنچه طبیب
به عقیق از غم حرمان به یمن میگذرد
نظرات