
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۹۳
۱
صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز
خوش آنکه هست سر غمت را نشان هنوز
۲
بر دل بسی نهفته ام اما نیامدست
حرف شکایت تو مرا بر زبان هنوز
۳
قدر وفا نگر تو که از قحط مشتری
ماندست این متاع از آن کاروان هنوز
۴
هر چند سرگرانیش از حد گذشته است
بستن بیار عهد وفای توان هنوز
۵
عمرم بسر رسید و دلم گرم ناله باز
پایان منزلست و جرس در فغان هنوز
۶
گل در چمن شکفت و دریغا که عندلیب
خاری نمی کشد ز پی آشیان هنوز
۷
منعم ز گریه روز وداعش چه می کنی؟
محمل نگشته است ز چشمم نهان هنوز
۸
کامم نداده کشت بتیغ ستم طبیب
از من تهی نگشته دل آسمان هنوز
تصاویر و صوت

نظرات