
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۹۴
۱
هر چند بر آن عارض گلگون نگرد کس
دل میکشدش باز که افزون نگرد کس
۲
کو طاقت نظاره بزمی که بود یار
همصبحت اغیار و ز بیرون نگرد کس
۳
خسرو نگران بر رخ شیرین و ز غیرت
فرهاد نخواهد که به گلگون نگرد کس
۴
زین پیش چه حاصل که به حالم نظرت بود
باید که به این خستهدل اکنون نگرد کس
۵
هیهات که بر سرو روان دیده گشاید
در جلوه گر آن قامت موزون نگرد کس
۶
از حسرت دیدار تو گر جان بسپارد
بر روی تو از شرم دگر چون نگرد کس
۷
آنجا که سخن میرود از سر محبت
تا چند ترا گوش به افسون نگرد کس
۸
داغ دلش از آه جگرسوز طبیب است
هر لاله که بر دامن هامون نگرد کس
نظرات