
طبیب اصفهانی
شمارهٔ ۹۶
۱
تیغ از میان بقصد من ناتوان مکش
ور زانکه می کشی ز پی امتحان مکش
۲
آمد بر استخوان چو مرا ناوکت مکن
بر من جفا و ناوکم از استخوان مکش
۳
یابند چون زبوی تو جان کشتگان تو
تا نگذری بخاک شهیدان عنان مکش
۴
ای شاخ گل که باد ترا سرکشی فزون
زنهار سر ز تربیت باغبان مکش
۵
ای گل زبلبلان چه کشی دامن از غرور
دامن ز بلبلان کهن آشیان مکش
۶
اینست اگر سلامت وارستگان خاک
ای غرقه خویش را بکنار از میان مکش
۷
جویای فیض از در یک آستانه باش
هر دم خروش بر در هر آستان مکش
۸
چون نیست مصلحت که شود فاش راز عشق
گر آگهی تو پرده زر از نهان مکش
۹
گر دل ترا بکعبه مقصود می کشد
دست طلب ز دامن پیر مغان مکش
۱۰
آن به که هیچکس نشناسد ترا طبیب
بیهوده رنج از پی نام و نشان مکش
نظرات