
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۱۰۸ - زلف عنبرین
۱
ای رخت چون ماه تابان! وی خطت چون مشک چین
ای عیان در هر خم زلف تو چندین عقد و چین!
۲
چین بر ابروی خم افکندن نباشد خوش نما
خوش بود چین و شکن بر آن دو زلف عنبرین
۳
قامتت سروی ست گر سرو آورد لیمو ببار
عارضت ماهی ست گر مه را بود جابر زمین
۴
آن سیه خالی که در کنج لبت دارد مکان
هندویی ماند که باشد بر سر کوثر مکین
۵
خال دزد رهزنت جا کرده بر کنج لبت
هیچ دزدی را نباشد این چنین حضی حصین
۶
ماه با عقرب قرین کرده به ماهی یک دو روز
عقرب زلف تو باشد روز و شب، با مه قرین
۷
ما گدایان سر کوی توایم ای شاه حسن!
دیده بگشا یک دمی، حال گدایان را ببین
۸
خنده می آید تو را بر جسم رسم لاغرم
هر که را بیماری عشق است کی گردد سمین
۹
داد «ترکی» را بده ورنه برم من شکوه ات
پیش سلطان نجف، یعنی امیر المؤمنین
نظرات