
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۱۱۳ - فخر کاینات
۱
من آدمی به چشم ندیدم مثال تو
نور خدایی است عیان از جمال تو
۲
از بسکه در خیال منی روز تا به شب
شبها به خواب می نروم از خیال تو
۳
دیگر به جستجوی هلالش چه حاجت است
آن را که دیده ابروی همچون هلال تو
۴
ای فخر کاینات! که عقل ذوی العقول
کی می توان رسید به کنه کمال تو
۵
حسن خصال تو نتواند کسی نوشت
آگه بود خدای، ز حسن خصال تو
۶
سیمرغ وهم گر بپرد صد هزار سال
کی می رسد به پایهٔ قصر جلال تو
۷
خورشید نور خویش نگسترده بر زمین
جز بهر آن که بوسه زند بر نعال تو
۸
بر قصیر و نجاشی و خاقان و اردوان
جا دارد ار که فخر نماید بلال تو
۹
روزی که سر زخاک برآرم من از خرد
چیزی دگر نخواهم الا وصال تو
۱۰
«ترکی» کجا و وصف کمال تو از کجا
صلوات بر تو باد و، بر اصحاب و آل تو
نظرات