ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۱۲۷ - نکهت عنبر

۱

آنانکه ز عشق تو مرا طعنه زنندی

ای کاش! چو من عاشق و دیوانه شدندی

۲

گر عاشق و دیوانه شدندی چو من امروز

خود طعنه به دیوانگی من نزدندی

۳

احوال دل مرغ گرفتار چه داند؟

مرغی که یکی روز نیفتاده به بندی

۴

بنما رخ چون مجمر آتش که بسوزیم

از مردمک دیده برای تو سپندی

۵

از چشم حسودان بداندیش بیندیش

ترسم به وجود تو رسانند گزندی

۶

سر تا قدمت بسکه بود دلکش و شیرین

جانا! نی قندی تو و یا تاجر قندی

۷

از باد صبا می شنوم نکهت عنبر

در زلف تو گویا مجاور شده چندی

۸

از قافله پس ماندهٔ مسکین خبرت نیست

ای قافله سالار! که بر پشت سمندی

۹

گو در سر سودایی من پند نگیرد

آن کس که مرا می دهد از عشق تو پندی

۱۰

«ترکی» نتواند ز کمند تو گریزد

کز زلف تو در گردنش افتاده کمندی

تصاویر و صوت

نظرات