ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۱۲۸ - قرص آفتاب

۱

جانا! چرا نپوشی بر روی خود نقابی؟

تا کی گشاده رویی تا چند بی حجابی؟

۲

یا رو، گشاده مگذار پا از سرای بیرون

یا بر رخت بیفکن از زلف خود نقابی

۳

مشتاقم آن چنان من بر لعل می پرستت

چون شب نشین به خوابی یا تشنهٔ برآبی

۴

شب ها به وعدهٔ وصل پیوسته مانده تا صبح

گوشم به راه پیغام، چشمم به فتح بابی

۵

از قامت دل آرا، وز عارض سمن سا

چون سرو بوستانی، چون قرص آفتابی

۶

آن چشم سرمه سایت، وان خال دل ربایت

جادوی فتنه بازی ست، هندوی بی کتابی

۷

آن لعل آبدارت، وان زلف تابدارت

آن درج پر ز گوهر، وین خم به خم طنابی

۸

لطفت به حالت دوست، قهرت به جای دشمن

آن آیتی ز رحمت، وین آیت عذابی

۹

ملک وجود «ترکی» ویرانه شد ز عشق ات

شه کی خراج گیرد از کشور خرابی؟

تصاویر و صوت

نظرات