
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۱۳۴ - دلبر پریوش
۱
رویی چگونه رویی، چون ماه آسمانی
قدی چگونه قدی، چون سرو بوستانی
۲
بر ماه آسمان نیست هرگز چنین لطافت
بر سرو بوستان نیست این ناز و دل ستانی
۳
بستان چو سرو قدت هرگز به خود ندیده
چون ماه آسمان نیست در آسمان نشانی
۴
گیسوی تابدارت هر حلقه اش کمندی
مژگان دل نشینت هر یک سر سنانی
۵
بوسیدن رکابت مشکل بود رهی را
از بس گران رکابی، از بس سبک عنانی
۶
دانم که با من از چیست بی مهری تو جانا!
من پیر سال خورده تو دلبر جوانی
۷
لیکن مرانم از در هر چند ناتوانم
زیرا که چون سگانم قانع به استخوانی
۸
گر خود پری نه ای تو ای دلبر پریوش
دایم چرا پری وار، از چشم من نهانی؟
۹
صبح امید «ترکی» چون شام شد ز هجرت
این پیر ناتوان را دریاب تا توانی
نظرات