
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۲۵ - دیدهٔ دریایی
۱
ساقی چه می ایی بود که در ساغر من ریخت
کآتش ز یکی جام، ز پا تا سر من ریخت
۲
این می چه می ایی بود که از خوردن این می
چون قطرهٔ باران، عرق از پیکر من ریخت
۳
بی شک می عشق است و همین است و جز این نیست
این می که به پیمانهٔ من دلبر من ریخت
۴
خون من درویش تهی دست حلالش
گر خون من آن دلبر سیمین بر من ریخت
۵
تیری ز کمان خانهٔ ابروش رها کرد
خونی که نبود از بدن لاغر من ریخت
۶
درج گهرش دیدم و یاقوت لبش را
از دیدهٔ دریایی من، گوهر من ریخت
۷
من مرغ خوش الحانم و، از سنگ حوادث
افسوس و صد افسوس که بال و پر من ریخت
۸
«ترکی» به کفم دفتر اشعار فروشست
سیلاب سرشکی که ز چشم تر من ریخت
نظرات