
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۲۸ - خورشید منیر
۱
مستی اگر از شرب نبید است و شراب است
پس چشم تو ناخورده شراب، از چه خراب است
۲
این رنگ حنا نیست که داری به کف دست
از خون دل ماست که دست تو خضاب است
۳
شب ها ز غم نرگس بیمار تو تا صبح
بیمارم و، بیدارم و، چشم تو به خواب است
۴
خورشید منیر است که پنهان شده در ابر
یا بر رخ زیبای تو از زلف نقاب است
۵
بر کشتن من، خنجر مژگان تو کافی است
خنجر مکش و تیغ مزن! این چه شتاب است
۶
دل جویی من گر بنمایی گنهی نیست
دلجویی دل سوخته گان، عین ثواب است
۷
اینجا که تویی حاضر و، چنگی و ربابی ست
هوشم به تو و،گوش بر آواز رباب است
۸
این بوی دل سوخته در سینه ی«ترکی» ست
جانا! تو مپندار که این بوی کباب است
نظرات