ترکی شیرازی
شمارهٔ ۳ - خنجر مژگان
۱
چشم تو و خط و خالت ای بت رعنا!
برده زمن عقل و صبر و هوش به یغما
۲
مست و خراب است ترک چشمت و داری
خنجر مژگان به کف به قصد تن ما
۳
چهر منیرت ز زیر زلف تو گویی
گشته عیان آفتاب، در شب یلدا
۴
در خم هر تار زلف سلسله سانت
صد دل دیوانه راست سلسله برپا
۵
سرو و صنوبر به پیش پای تو افتند
گر به چمی در چمن به عزم تماشا
۶
صید درآید به پای خود به کمندت
گر تو خرامی به عزم صید به صحرا
۷
غمزه صید افکنت به کشتن «ترکی»
خنجرا سکندر است و پهلوی دارا
نظرات