ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۳۱ - سرو صنوبر

۱

باز این تویی بتا! که خطت مشک و عنبر است

رخساره ات بهشت و لبت حوض کوثر است

۲

باز این منم که دیده ام از خون دل تر است

جسم چو تار زلف تو باریک و لاغر است

۳

باز این تویی که قد بلندت به راستی

در باغ حسن، غیرت سرو صنوبر است

۴

باز این منم که از غم زلف سیاه تو

بر دیده روز روشنم از شب، سیه تر است

۵

باز این تویی که مژهٔ خون ریز چشم تو

صد جعبه ناوک است و صد قبضه خنجر است

۶

باز این منم که از غم روی چو ماه تو

شب تا به صبح، دیدهٔ من پر ز اختر است

۷

باز این تویی که هر که تو را دید بی نقاب

گفت این جمال نیست که خورشید خاور است

۸

باز این منم که هر که مرا دید فاش گفت

کاین «ترکی» بلاکش از ذره کمتر است

تصاویر و صوت

نظرات