
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۳۲ - صد هزار دست
۱
جانا! مکش به زلف چو مشک تتار، دست
زان زلف تا بدار زمانی بدار، دست
۲
گفتی بگیر حلقهٔ زلفم شبی به دست
هرگز کسی نکرده به سوراخ مار، دست
۳
بر ابروی تو دست زدن عین ابلهیست
عاقل نمی زند به دم ذوالفقار، دست
۴
دستم به گردن تو حمایل کجا شود
باشد اگر به پیکر من صد هزار، دست
۵
کشتی کنم بهانه و تنگت کشم ببر
وان گاه در کمر کنمت استوار، دست
۶
دادم بده وگرنه به پا ایستم شبی
سازم بلند جانب پروردگار، دست
۷
آن کوست دستگیر ز پا اوفتادگان
گیرد ز لطف و مرحمتش کردگار، دست
۸
مستی کنی بهانه و، خنجر کشی ز کین
سازی ز خون «ترکی» مسکین نگار، دست
نظرات