ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۳۵ - دل می طپد

۱

ای چشمهٔ حیوان خجل از لعل لبانت

وی آب بقا منفعل از آب دهانت

۲

ابروی کجت هست، کمان و مژه ات تیر

دل می طپد اندر بر آن تیر و کمانت

۳

از سرو ندیده است کس این قامت و رفتار

خود منفعلم، خوانم اگر سرو روانت

۴

از بس سخنان تو بود دلکش و جان بخش

ارباب سخن در عجب اند از سخنانت

۵

از حسرت آن موی میانی که تو داری

جسمم شده باریکتر از موی میانت

۶

خیزم ز لحد رقص کنان، از پس مرگم

یک روز اگر نام من آید به زبانت

۷

اینم عجب آید که چه جنسی تو که عشاق

جویند ز هر سو، چو هلال رمضانت

۸

گر باده خوری پا منه از خانه تو بیرون

ترسم که بگیرند به مستی عس سانت

۹

شیرینی شعر تو گرو، می برد از قند

«ترکی» نی قند است مگر کلک و بنانت

تصاویر و صوت

نظرات