ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۴۰ - گلشن وصل

۱

از من ای دوست! تو را مهر بریدن عجب است

در حق من سخن غیر، شنیدن عجب است

۲

جان من آمده از حسرت لعل تو به لب

لب چون لعل تو را غیر مکیدن عجب است

۳

بر سر کوی تو یک عمر نشستن، سهل است

نمک وصل تو روزی، نچشیدن عجب است

۴

آهوی چشم تو نخجیر کند شیران را

آهو اندر عقب شیر دویدن عجب است

۵

از تو ای خواجه! که صد بنده به یک بوسه خری

بندهٔ مثل منی را نخریدن عجب است

۶

چشم را چشم کبودان، سیه از سرمه کنند

از تو بر چشم سیه، سرمه کشیدن عجب است

۷

گر خلد خار فراق تو به جانم نه عجب

گلی از گلشن وصل تو نچیدن عجب است

۸

نیش فصاد ز دست تو گشاید رگ خون

خونش از چشم من زار، چکیدن عجب است

۹

جان فدا کردن «ترکی» به تو نبود عجبی

جان فدا کردن و، روی تو ندیدن عجب است

تصاویر و صوت

نظرات