
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۵۶ - گوهر اشک
۱
به فلک، بانگ ناله ام بر شد
گوش گردون، ز ناله ام کر شد
۲
نه فراق توام به خواری کشت
نه وصال توام میسر شد
۳
دیده ام بسکه ریخت گوهر اشک
دامنم پر ز در و گوهر شد
۴
همه شب از خیال ماه رخت
تا سحر، دیده ام پر اختر شد
۵
در فراق توام بسی شب و روز
شب به سر رفت و، روز آخر شد
۶
تا دلم شد اسیر خال لبت
ناتوان بود، ناتوان تر شد
۷
این شکایت به جانب که برم
که مسلمان، اسیر کافر شد
۸
من کشیدم جفای روز فراق
شب وصلت نصیب دیگر شد
۹
بسکه خونابه، چشم «ترکی» ریخت
صفحهٔ دفترش ز خون تر شد
نظرات